شهدای منطقه آب و برق ،مسجد بزرگ امام جواد (ع) و هیئت منتظران صاحب الزمان (عج)

پایگاه مقاومت بسیج شهید حسین محبوب خیرخواه
سلام خوش آمدید

10 دروغی که صهیونیست‌ها به شما می‌گویند

چهارشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۲، ۰۱:۳۳ ب.ظ

 

 

 

نرگس چهر‌قانی، خبرنگار گروه سیاست: اگرچه گفته‌های فراوانی درباره فلسطین و رژیم‌صهیونیستی وجود دارد اما هنوز درباره بسیاری از این گفته‌ها سوال ایجاد می‌شود. پاسخ این سوالات از جانب کسانی که خود، یهودی یا حتی دارای تابعیت رژیم‌صهیونیستی هستند نیز قابل‌توجه است. از همین منظر سراغ آثار تاریخ‌پژوهانه‌ برخی یهودیان رفتم تا به پاسخ 10 پرسش یا به‌اصطلاح «10 غلط مشهوری» برسیم که درباره اشغال فلسطین در چندسال اخیر، در محافل مختلف مطرح می‌شود. بر همین اساس آنچه در ادامه‌ این گزارش می‌خوانید 10 غلط مشهوری است که درباره اشغال فلسطین در چندسال اخیر همه‌گیر شده‌ و توسط ایلان پاپه، مورخ صهیونیستی پاسخ داده شده‌اند. از همین منظر بسیاری از منابع استفاده‌شده در این گزارش، از تحقیقات پاپه و ترجمه آن در کتاب «10 غلط مشهور درباره اسرائیل» است.

فلسطین یک سرزمین خالی بود؟

پایگاه رسمی وزارت خارجه رژیم‌صهیونیستی ادعا می‌کند در سال 1566 و با فوت سلطان سلیمان عثمانی –که فلسطین را آن زمان اشغال کرده بود- کیفیت حکمرانی عثمانی به‌طرز چشمگیری کاهش یافت. به‌گونه‌ای که کشور فلسطین هم مورد اهمال قرار گرفت. تا جایی که در پایان قرن هجدهم، بخش عمده‌ خاک فلسطین در تملک بزرگ زمین‌دارانی بود که خود در آنجا زندگی نمی‌کردند و آن را به کشاورزان ناتوان اجاره داده بودند. مالیاتی که از طرف حکومت عثمانی اخذ می‌شد نیز فلج‌کننده‌ فلسطین بود. طبق این داستان، در سال 1800 فلسطین تبدیل به بیابان شده بود و یهودیان صرفا وارد یک منطقه خالی از سکنه شدند و آنجا را اسرائیل نامیدند. چندنفری از محققان دانشگاهی رژیم‌صهیونیستی، مانند دیوید گراسمن، عامنون کوهن و یشوشوآبن عاریه این روایت را به‌چالش کشیدند و استدلال می‌کنند که کاملا برعکس تصویر بیابانی‌ای که در سال 1800 از فلسطین ارائه می‌شود، این کشور در آن زمان یکی از مناطق سرسبز «بلادشام» و «مشرق زمین» به‌حساب می‌آمد. درست در همان زمان، فلسطین دارای یک صنعت کشاورزی غنی و پربار هم بود، شهرهای کوچک و تاریخی نظیر قدس و بیت‌لحم در عصر رسیدن صهیونیسم به فلسطین، نیازهای جمعیتی حدودا 5/0 میلیون نفری ساکنان‌شان را تامین می‌کردند.

یهودی‌ها  بدون‌ سرزمین بودند؟

شلومو سند در کتاب «اختراع ملت یهود» نشان می‌دهد که جهان مسیحیت برای حفظ منافع خودش در لحظه‌ای خاص از تاریخ جدید، از این ایده که یهودی‌ها یک ملت هستند و باید روزی به سرزمین مقدس بازگردند، حمایت کرد. در این دیدگاه بازگشت یهودی‌ها به سرزمین مقدس درکنار رستاخیز مردگان و بازگشت مجدد مسیح، بخشی از طرح الهی برای پایان دنیا بود. علاوه‌بر سند، شارل ژوزف یک سپهبد اتریش-مجارستانی، در نیمه‌ دوم قرن هجدهم گفته بود: «معتقدم که فرد یهودی، قابل‌انطباق و سازگاری با بقیه اروپایی‌ها نیست و مدام هرکجا باشد، ملتی داخل آن ملت دیگر تشکیل خواهد داد.» ژوزف ساده‌ترین راهکار برای حل این معضل را، بازگشت یهودیان به فلسطین می‌دانست. این صحبت‌ها نشان‌دهنده ارتباط واضحی است که بین این ایده‌های تشکیل‌دهنده‌ صهیونیسم و یک یهودستیزی دیرینه‌تر وجود داشته ‌است. همچنین فغانسوآ غنه دو شاتوپغیو، سیاستمدار و نویسنده مشهور فرانسوی در کتاب «اربابان مشروع یهودیه» ایده‌هایی را مطرح کرد که بر ناپلئون بناپارت اثر گذاشت که امیدوار بود در جریان تلاش برای تصرف خاورمیانه در آغاز قرن نوزدهم کمک جامعه یهودی‌های فلسطین را به‌دست بیاورد. او به آنها وعده‌ بازگشت به فلسطین و تشکیل کشور داد، بنابراین صهیونیسم آنچنان که ما براساس اسنادی شبیه به این می‌توانیم ببینیم، یک پروژه‌ استعماری مسیحی بود که بعدا تبدیل به یک پروژه‌ استعماری یهودی شد، به‌طوری‌که تحت این پروژه صهیونیسم به استعمار مردم فلسطین پرداخت.

صهیونیسم همان یهودیت است

صهیونیسم از زمان شکل‌گیری در اواسط قرن نوزدهم، تنها یک قرائت و البته قرائتی غیراساسی، از حیات فرهنگی یهود به‌شمار می‌رفت. هنگامی که صهیونیسم برای اولین‌بار در اروپا ظاهر شد، خاخام‌های سنتی جوامع یهودی مانند اولترا ارتدکس، پیروان خود را از هرگونه ارتباط با فعالان صهیونیست منع کردند. آنها معتقد بودند صهیونیسم دخالت بی‌جا در اراده خداست که می‌خواهد یهودیان تا زمان آمدن مسیح در تبعید بمانند و مخالف هرگونه اقدامی برای پایان دادن به این تبعید بودند. آنان همچنین معتقد بودند یهودیان باید منتظر روزی بمانند که اراده خدا به این مساله تعلق بگیرد و تا آن زمان یهودیان باید همان روش سنتی زندگی یهودی را ادامه دهند. در هر حال، همه‌ خاخام‌هایی که جایگاه رهبری داشتند با صهیونیسم مخالف نبودند، گروه‌هایی مانند کالیشه، گوتماخه و آل کالای برنامه صهیونیسم را تایید و از آن پشتیبانی می‌کردند. آنها معتقد بودند نه‌تنها اشغال فلسطین دخالت کردن در اراده الهی نیست، بلکه برعکس موجب تحقق رستگاری رهایی کامل ملت یهود و آمدن مسیح می‌شود و همین گروه شالوده‌ تفکر صهیونیسم را تشکیل می‌دادند و رفته‌رفته با ادغام ملیت و مذهب یهود در صهیونیسم، بسیاری از منتقدان یهودی با اشغال فلسطین را با خود همراه کردند. یهودیان اکنون همان صهیونیست‌ها هستند و بخشی از ساختار سیاسی فلسطین‌اشغالی به‌شمار می‌آیند و از اقدامات نسل‌کشانه‌ رژیم‌صهیونیستی حمایت می‌کنند.

فلسطینی‌ها در سال 1948 داوطلبانه وطن‌شان را ترک کردند؟

مورخان صهیونیستی از قبیل عانتیا شاپیرا این شائبه که فلسطینیان سرزمین‌شان را داوطلبانه ترک کردند، واضحا زیر سوال بردند. شاپیرا و هم‌طیفان او تایید کردند که قهرمانان آنها، رهبران جنبش صهیونیسم به‌صورت جدی به انتقال فلسطینی‌ها و خارج کردن آنها از سرزمین‌شان و منتقل کردن‌شان به کشوری دیگر فکر می‌کرده‌اند. البته این درست است که در جلسات عمومی و علنی، همه‌ رهبران و نظریه‌پردازان صهیونیسم درباره‌ انتقال فلسطینی‌ها از طریق توافق صحبت می‌کردند، ولی حتی همان سخنرانی‌ها هم پرده از یک حقیقت تلخ برمی‌دارند: اینکه چیزی به‌نام انتقال داوطلبانه وجود ندارد و این مفهوم نشدنی ا‌ست. برل کاتزنلسون، نظریه‌پرداز صهیونیست در دهه 1930 که به وجدان اخلاقی جنبش صهیونیسم معروف بود، صراحتا از انتقال فلسطینی‌ها حمایت کرد. وقتی او شنید حکومت بریتانیا دارد به امکان جابه‌جایی فلسطینی‌ها در داخل فلسطین فکر می‌کند، تاحد زیادی ناراحت شد. در آن روزها تمام رهبرانی از قبیل کاتزنلسون امیدوار بودند بریتانیایی‌ها جمعیت محلی را مجبور خواهند کرد که سرزمین‌شان را ترک کنند. این مساله در صحبت بن گوریون نیز مشخص است. او در سطح علنی از کاتزنلسون حمایت کرد و گفت: «انتقال اجباری عرب‌ها از دشت‌ها و دره‌های فلسطین می‌تواند چیزی به ما بدهد که هیچ‌وقت نداشتیم... این چیزی بیش از یک کشور، حکومت و حق حکمرانی است، این یک تثبیت ملی در یک وطن آزاد است.»

جنگ ژوئن 1967 جنگی خودساخته برای تصاحب کامل فلسطین

برای ارزیابی مجدد جنگ 1967 ابتدا لازم است به عقب‌تر و به جنگ 1948 بازگردیم. نخبگان سیاسی و نظامی صهیونیست، جنگ 1948 را یک فرصت از دست‌رفته قلمداد می‌کردند؛ فرصتی که رژیم‌صهیونیستی می‌توانست کل فلسطین را از رودخانه اردن تا دریای مدیترانه اشغال کند. تنها دلیلی که آنها چنین کاری نکردند، توافقی با اردن بود. طبق این توافق، اردن اجازه پیدا می‌کرد بخش‌هایی از فلسطین را به قلمرو خود ضمیمه کند و همین کار را هم کرد. بر همین اساس از جنگ 1948 به بعد، بخش‌های مهمی از نخبگان فرهنگی، نظامی و سیاسی و یهودی به‌دنبال فرصتی می‌گشتند تا این اشتباه خود را جبران کنند. بهترین فرصت برای آنها جنگ 1967 بود. آنها در 5 ژوئن 1967 به بهانه‌ اقدام پرخاشگرایانه‌ نظامی اردن به رژیم‌صهیونیستی، دست به اشغال کرانه باختری زدند. این قضیه از سوی یک لابی قدرتمند در داخل حکومت و ارتش رژیم‌صهیونیستی رهبری می‌شد که در راس آن قهرمانان جنگ 1948، موشه دایان و ییگال عالون قرار داشتند. وقتی در غرب اجماع به‌وجود آمد که رادیکالیسمی که در مصر ظاهر شده می‌تواند بقیه کشورها، از جمله اردن را قورت دهد، همان لابی پیشنهاد کرد نخست بن گوریون سراغ ناتو برود و این ایده را که رژیم‌صهیونیستی به‌صورت پیش‌دستانه کرانه باختری را تصرف کند، برای آنها جا بیندازد. در همین راستا، رژیم‌صهیونیستی با حمله به تمامی همسایه‌های عربش هرچه در توان داشت برای کشاندن جهان عرب به‌سمت جنگ انجام داد. در این بین هیچ‌قصدی در کابینه رژیم‌صهیونیستی برای فراهم کردن زمان لازم جهت میانجی‌های صلح وجود نداشت، چون آنها این جنگ را فرصتی طلایی برای جبران خطای مهلک تاریخی خود می‌دانستند.

ردای گشاد دموکراسی بر تن رژیم‌صهیونیستی

تا پیش از سال 1967 که یقینا نمی‌شد رژیم‌صهیونیستی را یک کشور دموکراتیک دانست. چنانکه می‌دانیم، چه پیش از جنگ 1967 و چه پس از آن، رژیم‌صهیونیستی یک‌پنجم از شهروندان خود را تحت‌حکومت نظامی قرار داد که ریشه آن به «قواعد شرایط اضطراری» دوره‌ قیمومیت بریتانیا برمی‌گشت و هرگونه حقوق اساسی یا مدنی را برای فلسطینی‌ها منکر بود. حکام نظامی هر محل، مالک مطلق زندگی این شهروندان بودند، مثلا هر وقت دل‌شان می‌خواست می‌توانستند خانه‌های آنها یا محلات‌شان را ویران کنند. در تک‌تک لحظات 1948 به بعد تا همین امروز، همیشه دسته‌ای از فلسطینی‌ها درحال تجربه چنین رفتارهایی بوده‌اند. در مناطق حومه‌ای اوضاع از این هم بدتر بود. نمونه دیگری از ضددموکراتیک بودن، انجام عملیات‌هایی مانند حفارفرت (موش‌کور) برای بیرون راندن ساکنان فلسطینی از سرزمین خودشان بود. با توجه به ملاک سنجش دموکراسی  درجه‌ رژیم‌صهیونیستی بسیار پایین‌تر از آن است که بتوان آن را یک دموکراسی واقعی خواند. بنابراین با توجه به رفتار دولت یهودی در قبال دو گروه از فلسطینی‌ها (آوارگان و جامعه‌ فلسطینی‌های داخل سرزمین‌های اشغالی) این کشور نمی‌تواند حتی با هیچ خیال‌پردازی گسترده‌ای، یک دموکراسی تلقی شود.

افسانه‌هایی درباره توافقنامه‌ اسلو

اسلو نخستین موافقتنامه بین رژیم‌صهیونیستی و سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) بود که در سال 1993 به امضای دوطرف رسید. دو افسانه‌ بی‌مبنا درخصوص روند اسلو وجود دارد؛ اولی اینکه اسلو یک روند صلح واقعی بود. دوم اینکه یاسر عرفات از طریق تحریک برای راه افتادن انتفاضه دوم به‌عنوان عملیاتی تروریستی علیه اسرائیل، عمدا این توافق را به شکست کشاند، اما واقعیت پیچیده‌تر از این است. این توافق شرایطی داشت که اجرای آن غیرممکن و عملا اجرانشدنی بود که از همین منظر هم صلح غیرواقعی بود، هم افسانه دوم کاملا رد می‌شود. به‌عنوان نمونه در این توافق از مقامات فلسطینی ازجمله یاسر عرفات خواسته شده ‌بود تا به‌عنوان پیمانکار امنیتی در مقابل اقدامات و هرگونه عملیات داخلی اسرائیل علیه مردم فلسطین، هیچ‌فعالیت مقاومتی صورت نگیرد یا نمونه دیگری که روند اسلو برمبنای آن پیش می‌رفت، ایده تقسیم بود که عدم بازپس‌دهی هیچ‌بخشی از فلسطین به مردم آن را به‌دنبال داشت. درواقع رسمیت‌بخشی به این توافق برای نشان دادن پایان درگیری و نقض پیشاپیش هرگونه درخواست فلسطینی‌ها در آینده بود، درخواست‌هایی از قبیل حق بازگشت آوارگان فلسطینی 1948. بر همین مبنا این روند صلح از همان ابتدا یک روند شکست‌خورده به‌حساب می‌آمد و عملا صلحی در کار نبود، صرفا توافقی برای مشروعیت‌بخشی به اقدامات رژیم‌صهیونیستی بود.

افسانه‌هایی درباره حماس

از زمان به میدان آمدن حماس تا امروز، رژیم‌صهیونیستی همواره سعی کرده تا آن را جنبشی تروریستی معرفی کند. در اواخر دهه 1980 که حماس از دل شاخه‌ محلی اخوان‌المسلمین بیرون آمد تا الان، در یک نبرد موجودیتی علیه غرب، رژیم‌صهیونیستی و مصر درگیر بوده ‌است. این جنبش در سال 1988 منشوری منتشر و در آن اعلام کرد که امکان آزادسازی فلسطین را دارد. بر همین مبنا، حماس به سیاست‌های دیگر جنبش‌های آزادی‌بخش فلسطین مانند فتح انتقاد داشت، چون آنها آزادسازی فلسطین را به‌طور تام دنبال نمی‌کردند. براساس همین انتقادها بود که حماس تصمیم گرفت به‌عنوان یک حزب سیاسی در انتخابات شهرداری‌ها و انتخابات باریکه‌ غزه شرکت کند، به‌خاطر محبوبیتش در جریان انتفاضه دوم، رای بالایی کسب کرد و همین مساله سبب شد کنترل یک‌سوم از شهرداری‌ها در مناطق اشغالی را به‌دست آورد. حماس در انتخابات سال 2006 شورای قانونگذاری حکومت خودگردان، حتی از این هم خوش‌تر درخشید. به‌راحتی کرسی‌های مجلس را با محبوبیت خود نزد مردم فلسطین به‌دست آورد و این حق را یافت که دولت تشکیل دهد اما مدت کوتاهی بعد فتح و رژیم‌صهیونیستی با او درگیر شدند. در این درگیری حماس از قدرت رسمی سیاسی در کرانه باختری کنار گذاشته شد اما کنترل باریکه غزه را به‌دست گرفت. به‌عبارتی عدم تمایل حماس برای پذیرش توافق اسلو، حاضر نشدن حماس برای به‌رسمیت شناختن اسرائیل و همچنین التزامش به مبارزه مسلحانه علیه رژیم‌صهیونیستی، موجب این شد این رژیم با ادعای تروریستی بودن حماس آن را از صحنه کرانه باختری حذف کند.

موج سوم حذف فلسطینی‌ها از 2006

چنانچه قبل‌تر هم اشاره شد، حماس در سال 2006 با محبوبیتش نزد مردم فلسطین، به‌راحتی کرسی‌های مجلس را در اختیار گرفت. همین مساله که باعث نگرانی رژیم‌صهیونیستی شد، به‌طوری‌که به برنامه‌ریزی برای ایجاد موجی از واکنش‌های اسلام‌ستیزانه علیه حماس دست زدند و به بهانه تروریستی بودن، قصد کنار زدن حماس را داشتند. البته پیش از این نیز در سال 1980 اولین موج اسلام‌ستیزانه به‌وجود آمد و موج بعدی نیز در جریان انتفاضه دوم در اکتبر 2000 به‌راه افتاد. رژیم‌صهیونیستی در سال 2006 موج سوم را که به‌وجود آورد و شدت اسلام‌ستیزی و حذف فلسطینی‌ها را بیشتر کرد. از همین رو آن رژیم‌ با ادعای دفاع از فلسطین، به حذف فلسطینی‌های آزادی‌بخش پرداخت.

علت خروج رژیم‌صهیونیستی از غزه

باریکه‌ غزه، حدودا 2 درصد از مساحت فلسطین را شامل می‌شود. درواقع غزه آنقدر کوچک است که هیچ‌گاه در گذشته‌ها به‌عنوان یک منطقه مجزا مطرح نبوده‌ است. محل قرارگیری غزه در مسیر جاده ساحلی از مصر در جنوب تا لبنان در شمال است که تا پیش از 1948 مردم آن در رفاه بودند، اما پس از آن، استقرار مردم تقریبا نابود شد و باریکه‌ غزه در آخرین روزهای جنگ 1948 درست شد. نیروهای اسرائیلی صدها هزار فلسطینی را از شهر یافا و مناطق اطراف آن آواره و به‌سمت باریکه غزه فرستادند. بقیه ساکنان غزه هم آن اواخر در سال 1950 از مناطقی دیگر اخراج و به باریکه غزه رانده شدند. این وضعیت ادامه پیدا کرد تا اشغال غزه توسط رژیم‌صهیونیستی و از سال 1993 به بعد، رژیم‌صهیونیستی از این منطقه برای تضمین زندگی بهتر یهودی‌ها و باج‌گیری اجباری از جمعیت فلسطینی برای تسلیم استفاده کرد. اما در سال 2006 شرایط به‌نحوی دیگر تغییر کرد، پیروزی حماس در انتخابات مجلس نگرانی رژیم‌صهیونیستی را بیشتر کرده بود، از همین منظر این رژیم‌ به بهانه دفاع از فلسطین برای حذف حماس اقدام کرد، در این درگیری جنبش فتح و ایالات متحده نیز نقش موثری داشتند اما درنهایت این درگیری اوضاع به‌سمت دیگری پیش رفت و نتیجه معکوس داشت، به‌طوری‌که با شکست رژیم‌صهیونیستی باریکه غزه آزاد شد.

 

  • کامران رازه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران